چه خبر از دل تو....؟
نفسش مثل نفسهاي دل کوچک من ميگيرد...؟
يا به يک خنده ي چشمان پر از ناز کسي ميميرد...؟
چه خبر از دل تو....؟
دل مغرور تو هم مثل دل عاشق من ميگيرد....؟
مثل روياي رسيدن به خدا....
همه شب تا به افق
دل من نيز به آزادگي قلب تو
..........پر ميگيرد؟؟؟؟
این روزها...
بیشتر از قبل ،حال همه را میپرسم...
سنگ صبور غم هایشان میشوم...
اشکهای ماسیده روی گونه هایشان را پاک میکنم
اما...
یک نفر پیدا نمیشود
که دست زیر چانه ام بگذارد...
سرم را بالا بیاورد و بگوید:
حالا تـــــــو برایمــــــ بگو...
دختره و پسره تنها تو خونه بودن...
پسره ب دختره گفت : دوسم داری؟؟
دختره گفت : آره ، .
پسره گفت ثابت کن ،
دختره تک تک لباساشو در اورد ،
دختره ب پسره گفت : تو چی دوسم داری؟
پسره گفت : آره ،
دختره گفت : ثابت کن...
.
.
.
.
.
پسره تک تک لباسای دختره رو کرد تنش...!!!
امشَــب ...!
گریـﮧ مے کـُنم ...
بـﮧ یــآد ِ تـَمــآم ِ آטּ چیزے کـﮧ خوآستے و بـُودم ...
کـﮧ خوآستـَم و نـَبودے ...
امشـَـب ...!
بـﮧ پــآس ِ تـَمــآم ِ تـَحقیرهــآیے کـﮧ
بـﮧ خــآطرت شـِنیدم و هـَنوز
شـِکست نـَخوردم ...
امشـَـب ...!
بـﮧ یــآد ِ تــُ ـ ـ ـو ...
بـﮧ یــآد ِ دل ِ عــآشقَم ...
بـﮧ یــآد ِ طـَعم ِ تـَلخ ِ دوست دآشتـَטּ ...
امشـَـب ...!
گریـﮧ مے کـُنم ...
چه لحظه ی شیرینه
نوشته هایم را که می خوانی . . .
نه لبخند بزن . . .
نه اشک بریز . . .
نه سخنی بگو . . .
هیـــــــــچ . . .
تنهاسکــــــــــــــوت کن . . .سکوت !
و بیاندیش در لابلای هر واژه
چــه دردی نهفته است !!!
ترسو نیستم
خجالتی نیستم
فقط ازهجوم فکرهایی
که بخواهد تو را ازمن بگیرد
میتــــــــــــــــــــــرسم
میون این همه اتفاق رنگارنگ
فقط یه چیز کم بود
گاهی وقتا میخوام خودمو میون عشق دریا و ساحل جا بدم
وبخوابم تا اخر دینا
میدونی چرا؟؟؟؟
چون فقط قیامت میتونه تو عشق اینا فاصله بندازه
دستهایی سرد
پاهایی برهنه
فقط به دنبال یه روشنایی
خیلی سخت بود که دستامو تا اخر راه تو دستات نگه میداشتی؟؟؟
دستانم شادی ولی
اما دلم از نوشتن این حرفهای خسته نمیشود
که پروانه ایی به گرد خودش پیدا نکرد
اسمش را دخترانه بنام : دنیا ...
اسمش را مردانه بنام : جهان ...
افسوس که این سیاره ی آبی ، نه حیای زنانه سرش میشود نه وفای مردانه ...
فکر نان عقبا باش؛ این سیاره بیشترش آب است ...
تمامی لحظه های انتظارت را به رخ دنیا میکشم تا بدانند
عشق و عمر من
همه در دستان تو خلاصه میشود
بــــاور کــرده امــــ که زنــــدگــی بــی تو هــم مــیگـــذر
امـــا
تــــمامــ روزهـــایـــی را کـــه سپـــری میــکنم برســر اتــاقــم
میــنویســــم
لحـــظـــه ی اخــــــر
نگاه خسته
جسم بی جان
درکاپوی خاطره ها
یه عکس کهنه و رنگ و رو رفته
که فقط
فقط نگاه خسته تو چشم میزند
بهشت من همین جاست کنار تو
اروزی تو
عشق تو
وحتی نگاه سرد تو
بهشت خودم رابرای جهنم دیگران افزون میدارم
چون تو برایم نشان ارزوهای دست نیافتی هستی
چه تلخ است که فریادت را بر سر غرور شکسته ات خراب کنی
و جز شکستن دل دردمندت هیچ کلامی را باور نکنی
و دردمندانه بر روی پاهای بی رمق احساس، زندگی را ادامه دهی
و نفرت را با تمام نفرت انکار کنی...
اگر سر به سینه ام بگذاری خواهی شنید صدای قلبی
را که روزی خون سرخ عشق از آن فوران می کرد.
صدای قلبی را که تک تک ضربانش در امید دیدار دوباره میتپد.
اما امروز آن قلب با کوچکترین تلنگری خواهد مرد و ضربانش به دنبال تیک تیک ساعت می دوند
تا روزی سنگینی سرد خاک را بر پیکر بی جانش احساس کند.
آن پیکری که هیچ کس جز خدا به غرورش احترام نگذاشت.
آن پیکری که روزی نام تو را در تمام وجودش فریاد زد و تو آن را نشنیدی.
چه کسی خراب رد کلبه آرزوهایم را ؟و شکست آن غروری را که وجودش را در نگاه های سرد تو خشکاندم.
و چه کوتاه بود همسفر تو بودن در جاده های سرنوشت!
با من لج نکن بغض لعنتی
اینکه خودت را گوشه ی گلو قایم کنی
چیزی را عوض نمیکند
بالاخره یا اشک میشوی در چشمانم
یا عقده در دلم
هردو را زیاد دارم
حق انتخاب داری.....
من از اینکه تو خوشبختی نه ارومم نه دلگیرم
یه جوری زخم خوردم که نه میمونم نه میمیرم
تمام ارزوم این بود یه رویایی که شد دردم
یه بارم نوبت ما شد ببین چی ارزو کردم
یه عمره با خودم میگم خدا رو شکر خوشبخته
خدا رو شکر خوشبختی چقدر این گفتنش سخته
یه عمره با خودم میگم خدا رو شکر خوشبخته
خدا رو شکر خوشبختی چقدر این گفتنش سخته
نه اینکه تو نمیدونی ولی این درد بی رحمه
یه چیزایی رو تو دنیا فقط یک مرد میفهمه
تمام روز میخندم تمام شب یکی دیگم
من از حالم به این مردم دروغای بدی میگم
یه عمره با خودم میگم........
بایــــد بــــه بعضــــی پســــرا گفــــت :
آهــــای پســــر ...
حواســــت باشــــه ...!
ایــــن دختــــری كــــه بــــه تــــو دل داده ,
خیلی هــــا در " آرزوی نیــــم نگاهــــش " هستنــــد ...
لیاقــــت داشتــــه بــــاش ..............!
خـــــداحافـــــظ يعنـــــــی :
" نــــذار برمـ "
یعنی بــرمـ گــــردون
سفــــت بغلمـ کـــن
ســـــرمو بچـــــسبـــون به سينــه ات و
بگــــــو :
"خداحافظ و زهــــر مـــار"
بيخــــــود کــــردی ميگی خداحافـــــظ
مگـــــه ميـــذارمـ بــــری؟!!
مــــــگه الکيــــــــه ؟
چه رسم جالبیست...
محبتت را میگذارند پای احتیاجت...
صداقتت را میگذارندپای سادگیت...
سکوتت را میگذارند پای نفهمیت...
نگرانیت را میگذارند پای تنهاییت...
ووفا داریت را پای بیکسیت...
وآنقدر تکرار میکنند که خودت باورت میشودکه تنهایی و بیکس ومحتاج...