♥شمــــــــــــــــع سوخــــــــــــــته♥
نوشته شده در تاريخ دو شنبه 18 شهريور 1392برچسب:, توسط عاشق بودنت |

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 18 شهريور 1392برچسب:, توسط عاشق بودنت |

حس غریبی دارم

حس تنهایی ...

غریبی ...

مثل آنروزها که نبودی ...!!

حس کسی که ماه ها تمام ِ کوچه های بی چراغ ِ منتهی به تو را دوید

و کسی از او نپرسید که در سرش چه می گذرد

چه رسد به دلش!

 

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 18 شهريور 1392برچسب:, توسط عاشق بودنت |

برای بعضـــی دردها نه میتوان گریــــــه کَــرد...


نه میتوان فریــــــآد زد :

برای بعضـــی دردها

فقـــط میتوان

نگــــاه کَرد

و بی صـــــدا شکست .  .  .

 

 

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 18 شهريور 1392برچسب:, توسط عاشق بودنت |

 ای زن که دلی پر از صفا داری ...

از مرد وفا مجو مجو هرگز ...

او معنی عشق را نمی داند ...

راز دل خود به او مگو هرگز

 

 

نوشته شده در تاريخ شنبه 16 شهريور 1392برچسب:, توسط عاشق بودنت |

خودت و خدای خودت

نوشته شده در تاريخ شنبه 16 شهريور 1392برچسب:, توسط عاشق بودنت |

نوشته شده در تاريخ شنبه 16 شهريور 1392برچسب:, توسط عاشق بودنت |

 

در بوسه های مادر

خورشيد نور باران
آغاز روز تازه
لبخند بامدادان


در خنده های مادر
عطر خوش گلستان
زيبایی طبيعت
شادابی بهاران.
 
مادر تو روح و جانی
مادر تو جاودانی
با من تو مهربانی
با من تو همزبانی


مادر تو بهترینی
مادر تو نازنینی
مادر تو دلنشینی
بر حلقه ام نگینی.
 
مادر هميشه بيدار
مادر هميشه در كار
باشد برای فرزند
مادر هميشه غم خوار


مادر هميشه خوش قلب
مادر هميشه دل سوز
مادر هميشه روشن
خورشيد عالم افروز.

 

نوشته شده در تاريخ شنبه 16 شهريور 1392برچسب:, توسط عاشق بودنت |

نوشته شده در تاريخ شنبه 16 شهريور 1392برچسب:, توسط عاشق بودنت |

 

                                 گفتم: خدایا از همه دلگیرم گفت:حتی از من؟                                گفتم: خدایا دلم را ربودند گفت: پیش از من؟

 

گفتم: خدایا چقدر دوری گفت: تو یا من؟

 

گفتم: خدایا تنها ترینم گفت: پس من؟

 

گفتم: خدایا کمک خواستم گفت: از غیر من؟

 

گفتم: خدایا دوستت دارم گفت: بیش از من؟

 

گفتم: خدایا اینقدر نگو من گفت:من توام ، تو من

نوشته شده در تاريخ شنبه 16 شهريور 1392برچسب:, توسط عاشق بودنت |

خـ ـدایـآ اَجـ ــازه اَسـ ـتــ نـآصَـ ـبـور ے کُـ ـنم ؟!

بـہ بُـزرگـیـتــ قـ ـسَـم اَز صَـ ـبورے خـَسـ ـتہ اَم

اَز 
فــَریآدهـ ـایـے کہ دَر گـ ـلویـَ ـم خَــفہ مــآند و مےمآنـد ...

از 
اَشـ ـکــ هایـے ک شـَبــ هـا بآلِـشـَ ـم رآ خیـ ـس مےکُـ ـند !!

وَ تـُ ـو شــآهِـد آن هَــسـتے ...

از حَــرفــ هـایـے کہ زِنـ ـده بـہ گـ ـوُر شُــد دَر دِلـَـم ...

آسـ ـان نیــسـتـــ دَر پــَـس 
خــَنـ ـده هـاے مـَصــنوعــے

گِرِیـہ هـاے دِلـَتــ رآ دَر بـےپَـنـاهیــتـ. ...

وَ دَر پـُـشـتــِ هــزاران دُروغ پَــنهــان کـُـنــے!!!

خـ ـدایـآ روحم را از بدنم جدا کن

 

 

نوشته شده در تاريخ جمعه 15 شهريور 1392برچسب:, توسط عاشق بودنت |

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 14 شهريور 1392برچسب:, توسط عاشق بودنت |

حس قشنگی است در اغوش تو بودن

به چشمان پرمهرت خیره شدن

و غرق شدن در دریای طوفانی چشمانت که راز قلبــــ خویش راصدا میکرد

و رسیدن به اعماق قلبــــ زیبایت

و یکسان شدن ضربان قلبــــ هایمان

گوش کن

این اهنگ قلبــــ من است که با اهنگ قلبـــــ تو یکی شده

و هرلحظه در دلم فریاد میزند

تمام هستی ام از ان توست بدون تو مرگ را خواهم 

عشق مهربانم

 

 

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 14 شهريور 1392برچسب:, توسط عاشق بودنت |

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 14 شهريور 1392برچسب:, توسط عاشق بودنت |

روزی میرسد که دلت٬

برای هیچکس به اندازه من تنگ نخواهد شد!

برای نگاه کردنم...

خندیدم...

برای تمام لحظه هایی که کنارم داشتی...!

روزی که دیگر نیستم دلت برای همه اینها تنگ خواهد شد!

روزی خواهد رسید که در حسرت تکرار دوباره "من" خواهی بود!

میدانم روزی که نباشم هیچکس تکرار "من" نخواهد بود 

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 14 شهريور 1392برچسب:, توسط عاشق بودنت |

 خیال کن روزگارم روبه راهه

خیال کن رفتیو دلم نمرده
خیال کن مهربون بودیو قلبم
کنار تو ازت زخمی نخورده
خیال کن هر چی بین ما نبوده
خیال کن خیلی ساده داری میری
خیال کن بی خیال بی خیالم
شاید اینجوری ارامش بگیری
گذشتی از منو ساکت نشستم
گذشتی از منو دیدی که خسته م
تو یادت رفته که توی چه حالی
کنارت بودمو زخماتو بستم
خیال کن که سرم گرمه عزیزم
خیال کن بی تو هیچ دردی ندارم
خیال کن زمستونه ولی من
توی شب هام شب سردی ندارم
خیال کن قلب من شکستنی نیست
خیال کن حقمه تنها بمونم
خیال کن عاشقم بودی ولی من
شاید قدر تو رو هرگز ندونم
گذشتی از منو ساکت نشستم
گذشتی از منو دیدی که خسته م
تو یادت رفته که توی چه حالی
کنارت بودمو زخماتو بستم

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 14 شهريور 1392برچسب:, توسط عاشق بودنت |

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 12 شهريور 1392برچسب:, توسط عاشق بودنت |

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 12 شهريور 1392برچسب:, توسط عاشق بودنت |

تو آمدی

زدورها

          و دورها

ز سرزمین

عطرها

         و نورها

نشانده ای مرا کنون

             به زورقی

                     ز عاج ها

                               ز ابرها

                                       بلورها

مرا ببر امید دلنواز من

           ببر به شهر شعرها و شورها

                                                         مهتابٍ تو

 

 

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 12 شهريور 1392برچسب:, توسط عاشق بودنت |

هربار اسمتو روی شنای ساحل نوشتم موج دریا با خشونت پاکش کرد .

حتی اونم میدونست اسم تو میون قلبم موندی نیست

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 12 شهريور 1392برچسب:, توسط عاشق بودنت |

 

تا حالا فکر کردین بیاد سراغتون باید بهش چی بگین؟؟؟

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 12 شهريور 1392برچسب:, توسط عاشق بودنت |

نوشته شده در تاريخ 12 شهريور 1392برچسب:, توسط |

عاشقی بودم دیوانه و برای خودم عالمی در سر داشتم
عالم رویایی و دیوانگی
مثل من کسی عاشق نبود ، عاشق تو و قلبت .
مثل من کسی نبود که شب و روز به یاد عشقش باشد و
لحظه هایش را با چشمان خیس بگذارند.
این من بودم که اینهمه تو را از ته دل دوست داشتم
تو را بعد از خدای خویش می پرستیدم.
عاشقی بودم عاشقترین ، برای تو بهترین.
چه عاشقانه در عشقت سوختم و چیزی نگفتم .
چه بچه گانه از غم دوری و دلتنگی ات گریه میکردم.
تو رفتی و مرا با کوله باری از عشق و دیوانگی تنها گذاشتی .
اما من عاشقت ماندم ، و اینک در آتش غم جدایی ات در حال سوختنم.
شاید از این سوختن خاکستری بر جا بماند که این خاکستر چیزی جز
تکه های سوخته قلب عاشقم نیست .
خاکستر قلب عاشقی که روزی بر باد میرود و دیگر چیزی از آن باقی نمی ماند.
تنها خاطرات این عشق بر جا می ماند که آن هم نیز دیگر سودی ندارد.
عاشقی بودم که به عشقم افتخار میکردم و او را بهترین و پاکترین عشق میدانستم.
نمی دانستم که برای تو عشق نبودم ،تنها بازیچه ای بودم که روزی از بازی با من خسته می شوی و مرا دور می اندازی .
تو برای من معنای واقعی یک عشق بودی ، تو برای من عزیزترین بودی.
ای کاش اینک که از در غم جدایی ات خاکستر شده ام قدرم را بدانی
و افسوس بخوری که چرا مرا  سوزاندی .
عاشقی بودم دیوانه ترین ، از همه عاشقان صادقترین.
اینک چیزی از من به جز خاکستری از این قلب سوخته به جا نمانده است

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 11 شهريور 1392برچسب:, توسط عاشق بودنت |

هجوم حرفهای ناگفته و صداهای خفه دربیخ گوشم..اشکهایی لبریز از عشق و نفرت درلابلای نگاهم هیچ وقت خسته ام نمیکند.فقط سرم راپایین میاورم تاسیاهی چشمانم پنهان بماند

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 11 شهريور 1392برچسب:, توسط عاشق بودنت |

خیلی خودت را دست بالا نگیر جایگاه ابدی همه اینجاست

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 11 شهريور 1392برچسب:, توسط عاشق بودنت |

نوشته شده در تاريخ 11 شهريور 1392برچسب:, توسط |

 

و چه ارام که باز منو تنهایی آغازی دیگر باز کردیم

 

و چه غمگین لحظه بستن چشمانم

 

و چه گنگ و بی مفهوم باز کردن چشمانم در اتاقی سفید

 

چه سودایی..و چه خوابی و چه لحظه تلخی

 

روپوش سفیدان که به بختو اقبال من حمله ور شدند

 

و دست چپی که توانایی گرفتن یقه انها را نداشت

 

و تنهایی که تکیه بر دیوار زده بود و با نگاهش دل گرمی میداد

 

و نگاه اشکاهای کسی که خطابش میکردم خواهر

 

رو به چشمانش با نگاهم گفتم چشمان خیس

 

بگذار خوب نگاهت کنم که دگر فردایی نیست

 

ارام ارام چشمانم رو به تاریکی رفتند اماده برای  خواب عمیق

 

نیم نگاهی می انداختم و خوابو ...و خوابو...و خواب

 

درد برایم بی مفهوم بود

 

اشکهایم از درد نبود

 

درد من اخر درد بی درمان نبود

 

وقتی که من در بستر درد بودم ان لحظه که وقت دیدار نبود

 

ولی در ان لحظه چیری بود برای من بالا تر از سر نوشت

 

چیری فراتر از بهشت

 

چیزی که همیشه به ان لبخند میزدم

 

چیزی که همیشه صدایش را میشنوم

 

و چیزی که همیشه حس میشود؟

 

آری تنهایی و تنهایی و تنهایی

 

بیاید کمی دیگران را حس کنیم

 

خزخز صدای مردی که نفسش بسته به یک پیچ است

 

صدای ضربان قلب کودکی که در بهشت زندگی میکند

 

صدای گریه مادری که روی سر فرزند خود زمزمه میکرد

 

یا مَنْ اِسْمُهُ دَوآءٌ وَ ذِکْرُهُ شِفآءٌ یا مَنْ یَجْعَلُ الشِّفاءَ فیما یَشاءُ

 

وای که چه  شبهایی

 

وای از روپوش سفیدان که ناله ذکر مادران را با صدای خنده میبردن به سوال

 

صدایم قدرت پاسخ نداشت

 

یک نگاهم اشکی از هم زادانم می  ریخت و..

 

ونگاه دیگرم از خشمی پر

و من در انتظار..............

 

نوشته شده در تاريخ 11 شهريور 1392برچسب:, توسط |

ضربان قلبم و به چه تندی میزد

نگاهم دوخته به ریلهای قطار

قطاری که صدای بوقش دیدار بود

و شوقی که دم از دیدن یارم میزد

صدایی سرفهایم دیگر به گوش نمیرسید

حتی ریهایم هم این بار

نفس کشیدن را برایم اسان کرده بود

و چه انتظاری...برای دیدار

و چه دیداری......

یاد سهراب

وچه اندازه تنم هوشیار است .....دورها اوایست که مرا می خواند

همه با عشق به دیدار یار میرفتند و  من

چه با تنش ..چه با اشوب... و چه پر اظطراب

لحظه دیدار.....

نفسهایم سنگین

سرفهایم بلند

روی نیمکت بیمارستان

همه در پارک در بوستان در ....

یار من در بیمارستان انتظار میکشید

ارام باش...هیسسسسسسسس

تنها کلمه ای که از شنیدنش ارامم میکرد

و ارامشی که میدانستم فردا به پایان میرسد

و دیدار که با اشک خداحافظی همراهی میکند مرا

وقتی سرم بر روی شانهایش بود ..نتوانستم

گله از خدا... تمام صورتم از اشک پر.... و پنهان کردن اشک از مردم

اه ه ه ه ه ه ه ه ه

من و او در آغوش هم

من مست ارامش در اغوش  او... و او مست ارامش من در کنار او

وقتی چشمانم را باز میکردم  با لبخندی همراهی میکردم بیداریش را

اذان موذن در شهر بهشت ...در شهر اقا رضا

خندهای منو او به مردمی که بودن در صف برنج

خندهای از صوتیهای من

خندهای از خوردن اشترودل

عاشق خندهایش هستم ..عاشق ارامش او

عاشق تنه های بعد از حرفهای بی ربط من

ولی درونم پر از گریه

با دیدن طلوع ...

و چه معصومانه نگاهای او

که میدانست وقت رفتن است

ضربان قلبش به گوشم اشنا  بود

دیگر دلقک بازهایم فایده نداشت

نمی خندید

سکوت...سکوت....سکوت

سکوتی پر از فریاد و نا سزا شاید به من..شاید به طلوع افتاب شاید به خدا

میدانست وقت رفتن است

دوست من تنهایی فریاد میزد دايي وقت رفتن است

دیر شد

رفتن دستم را میکشید و با خود میبرد ....با هزاران التماس برگشتم

نگاهش  به سنگ فرش بیمارستان  بود و در وهم

صدایش نکردم ..چند لخظه من در وهم او

و تا نگاهش به من دوخته شد...

با نگاهم گفتم عاشقت هستم ..

و من  و تنهایی سوار بر قطار

این بار نه صدای صوت قطار از دیدار میگفت

و نه انتظاری بود

قطار به جایی میرفت که سکوت بود اشفتگی و دوری...

(تمام دل نوشتهای من با تمام تنهایش برای تو ..برای تویی که خود من هستی

نوشته شده در تاريخ 11 شهريور 1392برچسب:مادرم, توسط |

12

دلم می خواهد نامت را صدا كنم !

یك طور دیگر!

جوری كه هیچ كس صدایت نكرده باشد !

یك طور كه هیچ كس را صدا نكرده باشم !

دلم می خواهد نامت را صدا كنم !

یك طور كه دلت قرص شود كه من هستم ,

 

یك طور كه دلم قرص شود كه با بودن من ، تو هم هستی ‌!

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 11 شهريور 1392برچسب:, توسط عاشق بودنت |

تا حالا شده نگاه منتظر کسی عذابت بده؟؟؟؟؟؟؟؟نگاهی که ازش نفرت داری؟؟؟؟؟؟؟

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 11 شهريور 1392برچسب:, توسط عاشق بودنت |

صفحه قبل 1 1 2 3 4 5 ... 7 صفحه بعد

.: Weblog Themes By LoxBlog :.