♥شمــــــــــــــــع سوخــــــــــــــته♥
نوشته شده در تاريخ دو شنبه 11 شهريور 1392برچسب:, توسط عاشق بودنت |

در بوسه های مادر
خورشيد نور باران
آغاز روز تازه
لبخند بامدادان


در خنده های مادر
عطر خوش گلستان
زيبایی طبيعت
شادابی بهاران.
 
مادر تو روح و جانی
مادر تو جاودانی
با من تو مهربانی
با من تو همزبانی


مادر تو بهترینی
مادر تو نازنینی
مادر تو دلنشینی
بر حلقه ام نگینی.
 
مادر هميشه بيدار
مادر هميشه در كار
باشد برای فرزند
مادر هميشه غم خوار


مادر هميشه خوش قلب
مادر هميشه دل سوز
مادر هميشه روشن
خورشيد عالم افروز.

 

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 11 شهريور 1392برچسب:, توسط عاشق بودنت |

 

تا به حال به باران دقت کردی که هرچی بیشتر ببارد بیشتر تورا خیس میکند چتررا برندار تا خیسی چشمانت پنهان نماند

 

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 11 شهريور 1392برچسب:, توسط عاشق بودنت |

هیچگاه غروب عشق را وبیداری نفرت رافراموش نمیکنم

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 11 شهريور 1392برچسب:, توسط عاشق بودنت |

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 11 شهريور 1392برچسب:, توسط عاشق بودنت |

ساحل امروز خموش است

ماسه ها شسته و نمناک

موج کف بر لب و دیوانه و مست

سوی من می آید و بر می گردد،

مرغ دل گرچه اسیر قفس است،

     همرۀموج ندانم که چرا میخواند

مادر!امروز دلم شعر ترا میخواند

 

بر سر سنگ به نزدیکی آب،

مرغکی گرم عبادت،

سر یک پای ستاد ست، دعا میخواند،

پر این مرغ سپید است، از رهی

سینه اش پا ک زکین،

به چنین پاکی و خوبی به خدا مادرم است این،

از رهی  دور رسیدست ومرا میخواند.

 

 

 

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 11 شهريور 1392برچسب:, توسط عاشق بودنت |

همیشه دوست داشتم برایم اینچنین باشی نه اینکه بارفتم بایاد اوری این لحظات لبخند نمسخربرلبانت جاری شود

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 11 شهريور 1392برچسب:, توسط عاشق بودنت |

من هر روز و هر لحظه نگرانت می شوم که چه می کنی !؟
پنجره ی اتاقم را باز می کنم و فریاد می زنم
تنهاییت برای من ...
غصه هایت برای من  ...
همه بغضها و اشكهایت برای من ...
بخند برایم بخند
آنقدر بلند
تا من هم بشنوم صدای خنده هایت را ...
صدای همیشه خوب بودنت را
دلم برایت تنگ شده
 
دوستت دارم ...

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 11 شهريور 1392برچسب:, توسط عاشق بودنت |

نشسته ام….

 
کجا؟

کنار همان چاهی که تو برایم کندی

عمق نامردی ات را اندازه می گیرم !



 

 

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 10 آذر 1387برچسب:خدا,دوست دارم,تنهایی, توسط عاشق بودنت |

  احساس عجیبی دارم ذهنم مشغول است و افکارم مغشوش

        نمی دانم به چه فکر کنم . در یک زمان به خیلی چیزها فکر میکنم من میدانم

       تلاطم این حالت متعلق به زمان تغییر است

      من دارم خودم را میشناسم یا اینکه خودم را دارم پیدا میکنم چون برای پیدا کردن معبود اول 

     باید خودم را بشناسم ولی برای

    این شناخت از مراحل سختی باید بگذرم و این گذر همراه با تلاطم فکری است

   نینم و با خدا حرف بزنم دردهایی درونم است و

   رازهایی در سینه دارم که فقطمی توانم نه نمی توانم یک جا بایستم همه اش در حال رفتنم .دارم وجود تو را احساس میکنم با شناخت خودم دارم به تو میرسم

     خدایا............

    مرا قبول کن به بندگییت دلم می خواهد فریاد بزنم اما صدایم در نمی آید دلم می خواهد   

      امشب به درو دیوار بکوبم ولی جراتش

    را ندارم  دلم می خواهد با تمام وجود کسانی را که دوست دارم در آغوش بگیرم و زار زار   

    گریه کنم

    دلم میخواد شبها وقتی که همه خوابن بش خودم می دانم و خدایم

  خدایا........ تو به همه مسائل آگاهی برای همین تو کمکم کن تا رازهای درون سینه ام را را بر ملا کنم و تمام دردهای درونم را بیرون بریزم

 

    خدایا ................   دوست دارم خیلی خیلی

 

صفحه قبل 1 ... 2 3 4 5 6 ... 7 صفحه بعد

.: Weblog Themes By LoxBlog :.