پیچکیــــ میشــــوم وحشیــــــ
میـپیـــــچم به پــرو پای ثـانیـــه هــــایــت
تا حتــی نتـــوانیـــ آنیــ
بیــ مـــن بـــودن را
زندگـــی کنــــی..!!
زندگي فانوسي است لب درياي خيال آويزون
مي توان آن را ديد و نه بيش روشن است اما به اندازه ي خويش
زندگي تابلوئيست نيمه ي راه كه ز سر منزل مقصود خبر مي آرد
كار او هشدار است گر مسافر رهش بيدار است
زندگي تجربه ي تلخ فراوان دارد
دو سه تا كوچه و پس كوچه و اندازه ي يك عمر بيابان دارد
زندگي زندانيست كه بيشتر از زنداني زندان بان دارد
زندگي دين بزرگيست كه بر گردن ماست